Saturday 14 April 2012

خونه درختی

یکی از سخت ترین کارهای دنیا   انتخاب کردن یک اسم است .دست و پا زدن و طفره تقلای دورو بری هام بعد به دنبا اومدن بچه هاشون این رو بهم ثابت کرده .  وقتی جواب سونوگرافی اول میاد و معلوم می شه بچه جنسیتش چیه دلشوره ها سرانتخاب اسم مناسب شروع می شه . اما این "مناسب "خودش مصیبت دیگه ایه . "مناسب"یعنی شیک ، جدید ، اصیل و باز هم شیک ...اما به نظر من چیزی که فدای شیک بودن اسم می شه ، اینه که چقدر اون اسم می تونه معرف شخصیت و روحیات بچه در بزرگیش باشه . مثلا اسم پسرو می ذارن" سالار" در صورتی که متوسط  قد کل افراد فامیل از 160 سانتی متر بالاتر نبوده .یا" مهرو" تو خانواده ای که یک دونه هم خوشگل توشون نیست . یا اسمهای عجیب و غریبی که ازتو دل داستانهای قدیمی پیدا می کنن .اما این تشویش اسم گذاری شامل حال یک وبلاگ نو ظهور و نورس هم می شه .هدف من از نوشتن مثل خیلی دیگه از وبلاگ نویسها پیدا کردن یه جای امن برای گذاشتن افکار، خاطرات  و دغدغه هام بود و هیچ جا به اندازه "خونه درختی" زمان کودکی برای من تا به حال امن نبوده . کوچک که بودم خونه مون یک درخت انجیر بزرگ داشت که من علاقه زیادی به بالا رفتن از اون داشتم .اون بالا دست مامان بهم نمی رسید وقتی مشقام رو نمی نوشتم .هر چقدر پدر بزرگ از اون پایین تهدید می کرد که اگه جرات داری بیا پایین ویلان مونده تا نشونت بدم دور ریختن سیگارهای من چه آخرو عاقبتی داره دل من یه کوچیک هم نمی لرزید.دنیایی بود اون بالا مخصوصا وقتی انجیرهای درشت و سیاهش می رسید دیگه هم فال  بود و هم تماشا . چند تا شاخه بالاتر پرنده ها تند تند به انجیرهای رسیده نوک می زدن  تا اینکه یک روز بابا داد یه خونه کوچیک درختی برام ساختن . از اون به بعد تمام زندگی من شد اون خونه درختی ...و حالا بعد سالها به خونه درختی من خوش آمدید....

2 comments:

  1. بوس . تق تق تق کسی خونه نیس؟

    ReplyDelete
    Replies
    1. هستیم همین گوشه ها توی خونه درختی

      Delete