Saturday 23 March 2013

باشد که سال نو مبارک باشد

هرسال ، همین موقع ها ، همین چند سانتی متر مانده از دور نزده به گرد
خورشید ، دلم مچاله می شود . تنگ می شود .برای آنان که نیستند .دورند
.رفته اند. دل من کوچک می شود و جای خالیشان بزرگ .به وسعت تمام لحظه های
خوش با هم بودن .دلم هوای آغوش پدر را می کند. دلم لک می زند برای پچ پچه
های خاله زنکی با دوست صمیمی . آن عیدی اول را که از دست پدر بزرگ و مادر
بزرگ می گرفتم .هر سال همین موقع ها دل تنگی امانم نمی دهد .هرسال همین
موقع ها حین دعای تحویل سال دلشوره دارم مبادا کسی از قلم افتاده باشد .
و من به بیکرانی تمام این دلتنگی ها خوشبختم که تو را داشته ام .

دوست من ! امیدورام امسال آن سالی باشد که انتهایش ، از آن به عنوان یکی
از بهترینها یاد کنی.پر از آنچه دوست داری.
مرا در دعایت یاد کن . ببخش اگر لحظه ای آن نبودم که انتظار داشتی.مرا به
خوبیهایت ببخش.