Saturday 8 September 2012

میازار سوسکی که گه می خورد ...

نشسته بودم روی مستراح فرنگی و داشتم فکر می کردم !( به نظر من یکی از دنج ترین مکان ها برای تفکر مثبت و منفی و تصمیم گیریهای اساسی همینجاست .(که ناگهان عبور سیاهی کوچیکی رشته افکارم رو پاره کرد. یک سوسک ریز. البته سوسک بودنش به ریز بودنش می چربید. چرا که یکی از بزرگترین فوبیاهای من در زندگی همین رویارویی با موجود کریه و مشمئز کننده ای به نام سوسکه .خواستم مطابق معمول جیغ بزنم و بپرم بیرون اما یاد  این جمله که خودم همیشه واسه همه نسخه می پیچم افتادم که:"بهترین روش مقابله با ترس مواجه شدن با عامل ترسه" ...
سوسک کوچولو شاخک تکون دهان داشت همون دور و بر می پلکید و من چاره ای جز تصمیم گیری نداشتم . می تونستم پامو بذارم روش...یا حتی یه تف کوچیک هم روش می نداختم حتما غرق می شد ...اما یه راه دیگه رو انتخاب کردم."پیف پاف"رو برداشتم و سوسک رو نشونه گرفتم با همون فـــــــــِس اول ، سوسک غش کرد و شروع کرد به دست و پا زدن ولی مث اینکه تمام ترسهای  فروخفته و نهفته این سالها یک دفعه شکفت و این انگشت اشاره من از سر حشره کش کنار نرفت و با تمام وجود حشره کش رو روش اسپری می کردم.دیگه حیوون بخت برگشته چندش ، دست و پا هم نمی زد ولی من همچنان داشتم سوژه رو هدف می گرفتم .....

حس آتیلا رو داشتم بالا سر هکتور .مثل یه جنگجوی قدرتمند...که دشمن دیرینه اش رو  کشته باشه که یک دفعه نفسم بند اومد....حشره کش از دستم افتاد ..سرفه می کردم و بعد گلاب به روتون بالا آوردم و پخش کف حموم شدم !!!

پرستاری که داشت سِرم وصل می کرد پرسید :بهتری؟ با سر اشاره کردم که :بله!!دکتر بالاسرم در حالیه داشت از خنده غش و ضعف می کرد می گفت :تا حالا مسمومیت با پیف پاف ندیده بودیم !!!فکر کن اگه می مردی می گفتن جوان ناکام مرگ در اثر ...(استشمام پیف پاف!!!!(هر هر هر) بعد رو کرد به پرستار:بهش اکسیژن هم وصل کنین ...

..............
نکات اخلاقی:
اولا هر کی گفت مواجه با ترس غلبه به ترسه شکر خورد 
دوما در فضای بسته پیف پاف نزنین ...
سوما من که هنوز مث سگ از سوسک می ترسم و فوبیا به جای خودش باقیه ...ترس از پیف پاف هم بهش اضافه شد ولی این سوسک ننه مرده ترس نداره گه می خوره به آدما کاری نداره ...

No comments:

Post a Comment