Saturday 21 December 2013

کی فردا رو دیده ؟

1- خیلی وقت بود که از صبح می گذشت اما می ترسیدم چشم باز کنم سر درد لعنتی که سه روز ممتد امانم رو بریده بود برگرده .سرم رو کردم زیر بالش .موبایلم روی میز می لرزید. خواب دیشب رو مرور کردم . توی کلبه ای بودم . یک جای سرد سیر .جایی خارج از تهران . برف می بارید . یک آن باد شدیدی وزید انقدر که کلبه رو با خودش برد.دنبال کاپشن پولارم بودم توی اون هاگیر و واگیر که سقف نیست سرما نخورم . کاپشن رو زمین جلوی پلکان به جا مونده از خونه زیر برف پیدا کردم.پوشیدمش و راه افتادم....موبایل دوباره لرزید. ...
خواب هم که باشم بعد از هر خونه خرابی ؛ اولین عکس العملم حرکته .رفتنه ....

2-«یک میدون پایین تر از خونه یک مغازه کوچیک واکسی هست .»روی زمین نشسته بودم و داشتم به این جمله فکر  و به چکمه های بلند جفت شده مقابلم نگاه می کردم .یک میدون پایین تر؟؟؟اوووه. حسش نبود . جعبه واکس و فرچه رو از زیر کابینت پیدا کردم . دستم رو تا کتف فرو کردم در ساق یک لنگه چکمه . فرچه رو به واکس آغشته کردم . خیلی با حوصله مالیدش روی کفش. سر حوصله تمام شد . پولیش هم زدم . لنگه واکس زده رو گذاشتم کنار جفت ِ بی واکسش. احساس کردم یک جای کار می لنگه . چراغ بالا سرم را روشن کردم .اوه. یک جفت چکمه بلند یکی قهوه ای یکی مشکی؟؟؟!!!چکمه قهوه ای رو مشکی واکس زده بودم ...
آقای صاحب واکسی ِ یک میدون پایین تر از خونه با تعجب نگاه می کرد و می گفت :«چه با حوصله هم واکس زدین خانم.حالا چرا مشکی روی قهوه ای؟؟؟من هر چی تلاش کردم بهتر از این نشد . می خواین اون لنگه رو هم مشکی کنم براتون ؟؟؟»کله ام رو به علامت نه تکون دادم ...
گذاشتمش توی کمد .شاید امسال چکمه دو رنگ مد شد ...کی از فرداش خبر داره ؟

1 comment: